معنی فارسی dentately
B1در یک ترتیب یا الگوی دندانهدار.
In a dentate manner; arranged or constructed with tooth-like projections.
- ADVERB
example
معنی(example):
برگهای چیدهشده به صورت دندانهدار، ظاهر گیاه را بهبود میبخشند.
مثال:
The leaves dentately arranged enhance the plant's appearance.
معنی(example):
او نرده را به صورت دندانهدار برای یک طراحی منحصر به فرد رنگ کرد.
مثال:
He painted the fence dentately for a unique design.
معنی فارسی کلمه dentately
:
در یک ترتیب یا الگوی دندانهدار.