معنی فارسی denuded
B1جایی که پوشش گیاهی آن از بین رفته است.
Stripped of covering; bare.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To divest of all covering; to make bare or naked; to strip.
مثال:
He denuded himself of his clothes.
adjective
معنی(adjective):
Exposed by erosion
example
معنی(example):
منظر برهنه خالی و یکنواخت به نظر میرسید.
مثال:
The denuded landscape looked barren and empty.
معنی(example):
آنها یک منطقه برهنه یافتند که درختان آن بریده شده بودند.
مثال:
They found a denuded area where trees had been cut down.
معنی فارسی کلمه denuded
:
جایی که پوشش گیاهی آن از بین رفته است.
