معنی فارسی denudes

B1

برهنه کردن، عریان کردن، از چیزی پوشش یا پوشش طبیعی آن را برداشتن.

To strip something of its covering; to reveal.

verb
معنی(verb):

To divest of all covering; to make bare or naked; to strip.

مثال:

He denuded himself of his clothes.

example
معنی(example):

هنرمند حقیقت را در نقاشی‌هایش برهنه می‌کند.

مثال:

The artist denudes the truth in his paintings.

معنی(example):

زمستان سخت درختان را از برگ‌هایشان برهنه می‌کند.

مثال:

The harsh winter denudes the trees of their leaves.

معنی فارسی کلمه denudes

: معنی denudes به فارسی

برهنه کردن، عریان کردن، از چیزی پوشش یا پوشش طبیعی آن را برداشتن.