معنی فارسی depainted
B1عمل از بین بردن رنگ از سطحی به پایان رسیده است.
Having had the paint removed from a surface.
- VERB
example
معنی(example):
بعد از اینکه اتاق رنگ شده بود، روشنتر به نظر میرسید.
مثال:
The room looked brighter after it was depainted.
معنی(example):
مجسمه قدیمی رنگشده بود تا مواد اصلی آن ظاهر شود.
مثال:
The old statue was depainted to reveal its original material.
معنی فارسی کلمه depainted
:
عمل از بین بردن رنگ از سطحی به پایان رسیده است.