معنی فارسی dependingly

B1

به صورتی که نشان‌دهنده وابستگی به دیگران باشد.

In a manner that indicates reliance on others' opinions or actions.

example
معنی(example):

آنها به‌طور وابسته عمل کردند و برای هدایت به رهبرانشان نگاه کردند.

مثال:

They acted dependingly, looking towards their leaders for direction.

معنی(example):

او به‌طور وابسته انتخاب خود را کرد و تحت تأثیر هم‌سالانش بود.

مثال:

She made her choice dependingly, influenced by her peers.

معنی فارسی کلمه dependingly

: معنی dependingly به فارسی

به صورتی که نشان‌دهنده وابستگی به دیگران باشد.