معنی فارسی deplumated
B1صفتی که به حالت بیپر بودن اشاره دارد.
Describes the state of having had feathers removed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حیوان بیپر آماده پختن بود.
مثال:
The deplumated animal was ready for cooking.
معنی(example):
پس از بیپر شدن، پرنده برای فروش فرآوری شد.
مثال:
After being deplumated, the bird was processed for sale.
معنی فارسی کلمه deplumated
:
صفتی که به حالت بیپر بودن اشاره دارد.