معنی فارسی deprovincialize

B1

کاهش وابستگی فکری به مشخصه‌های محلی و افزایش دیدگاه‌های جهانی.

To reduce local or provincial biases in thought and embrace a more global perspective.

example
معنی(example):

برنامه‌ای برای کمک به جهانی‌تر کردن تفکر محلی طراحی شده بود.

مثال:

The program was created to help deprovincialize local thinking.

معنی(example):

ذهنیت خود را جهانی کرده تا دیدگاه‌های جهانی را بپذیرید.

مثال:

Deprovincialize your mindset to embrace global perspectives.

معنی فارسی کلمه deprovincialize

: معنی deprovincialize به فارسی

کاهش وابستگی فکری به مشخصه‌های محلی و افزایش دیدگاه‌های جهانی.