معنی فارسی depthlessness
B2عدم عمق، حالتی که در آن عمق یا درک عمیق وجود ندارد.
The state of being without depth; shallowness.
- NOUN
example
معنی(example):
او در آب کمعمق حس عدم عمق را پیدا کرد.
مثال:
He found a sense of depthlessness in the shallow water.
معنی(example):
این اثر هنری حس عدم عمق را منتقل میکند.
مثال:
The artwork conveys a feeling of depthlessness.
معنی فارسی کلمه depthlessness
:
عدم عمق، حالتی که در آن عمق یا درک عمیق وجود ندارد.