معنی فارسی depudorate
B1عمل برداشتن شرم یا خجالت از یک وضعیت یا احساس.
To remove feelings of shame or embarrassment.
- VERB
example
معنی(example):
او میخواست احساساتش نسبت به او را به دست فراموشی بسپارد.
مثال:
He wanted to depudorate his feelings for her.
معنی(example):
او سعی کرد اشتباهات گذشتهاش را فراموش کند و پیش برود.
مثال:
She tried to depudorate her past mistakes and move on.
معنی فارسی کلمه depudorate
:
عمل برداشتن شرم یا خجالت از یک وضعیت یا احساس.