معنی فارسی deracination

C2

پدیده‌ای که افراد یا گروه‌ها از فرهنگ، هویت یا ریشه‌های تاریخی خود جدا می‌شوند.

The process of being uprooted from one's cultural or historical identity.

example
معنی(example):

جدایی از ریشه‌های فرهنگی این گروه منجر به از دست دادن هویت فرهنگی شد.

مثال:

The deracination of the group led to a loss of cultural identity.

معنی(example):

جهانی‌سازی باعث جدایی از ریشه‌های فرهنگی بسیاری از فرهنگ‌های بومی شده است.

مثال:

Globalization has caused a deracination of many indigenous cultures.

معنی فارسی کلمه deracination

: معنی deracination به فارسی

پدیده‌ای که افراد یا گروه‌ها از فرهنگ، هویت یا ریشه‌های تاریخی خود جدا می‌شوند.