معنی فارسی deraigned

B1

دچار اختلال روانی شدن، به وضعیتی اشاره دارد که فرد نمی‌تواند به طور عقلانی و منطقی فکر کند.

To be in a state of mental disturbance or irrationality.

example
معنی(example):

قاضی او را پس از محاکمه، دچار عدم تعادل روانی اعلام کرد.

مثال:

The judge declared him to be deraigned after the trial.

معنی(example):

او پس از حوادث استرس‌زا احساس عدم تعادل روحی کرد.

مثال:

She felt mentally deraigned after the stressful events.

معنی فارسی کلمه deraigned

: معنی deraigned به فارسی

دچار اختلال روانی شدن، به وضعیتی اشاره دارد که فرد نمی‌تواند به طور عقلانی و منطقی فکر کند.