معنی فارسی dereign
B1کنارهگیری از سلطنت یا رهبری که در آن فرد تصمیم میگیرد دیگر قدرت خود را اعمال نکند.
To step down from reign or leadership position.
- VERB
example
معنی(example):
پادشاه تصمیم گرفت که سلطنت را ترک کند و تاج را به پسرش بسپارد.
مثال:
The king decided to dereign and pass the crown to his son.
معنی(example):
او تصمیم گرفت از موقعیت خود کنارهگیری کند تا به رویاهای دیگرش بپردازد.
مثال:
She chose to dereign from her position to pursue other dreams.
معنی فارسی کلمه dereign
:
کنارهگیری از سلطنت یا رهبری که در آن فرد تصمیم میگیرد دیگر قدرت خود را اعمال نکند.