معنی فارسی derelictly
B1به شیوهای که در آن کار یا مسئولیتی انجام نمیشود و رها شده است.
In a manner characterizing neglect or abandonment.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور دِرِلیکلی زندگی میکرد و به محیطش اهمیتی نمیداد.
مثال:
He lived derelictly, with no regard for his surroundings.
معنی(example):
ساختمان به صورت دِرِلیکلی در وسط شهر ایستاده بود.
مثال:
The building stood derelictly in the middle of the city.
معنی فارسی کلمه derelictly
:
به شیوهای که در آن کار یا مسئولیتی انجام نمیشود و رها شده است.