معنی فارسی desistence

B2

یعنی متوقف شدن یا خودداری کردن از انجام فعالیتی

The act of ceasing or refraining from an activity.

example
معنی(example):

عدم اقدام او به سیگار کشیدن قابل تحسین بود.

مثال:

Her desistence from smoking was commendable.

معنی(example):

عدم اقدام او به پروژه غیرمنتظره بود.

مثال:

His desistence from the project was unexpected.

معنی فارسی کلمه desistence

: معنی desistence به فارسی

یعنی متوقف شدن یا خودداری کردن از انجام فعالیتی