معنی فارسی deslime

B1

عمل حذف لایه یا انباشت رسوب یا لجن از روی سطوح.

To remove slime or buildup from surfaces.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند که مخزن قدیمی را دسلایم کنند تا کیفیت آب بهتر شود.

مثال:

They decided to deslime the old tank for better water quality.

معنی(example):

این مهم است که وسایل خود را به طور منظم دسلایم کنید.

مثال:

It's important to deslime your appliances regularly.

معنی فارسی کلمه deslime

: معنی deslime به فارسی

عمل حذف لایه یا انباشت رسوب یا لجن از روی سطوح.