معنی فارسی despairingly

B1

به طوری که از ناامیدی نشأت گرفته باشد.

In a manner that shows despair.

example
معنی(example):

او هنگام از دست دادن شغلش ناامیدانه گریه کرد.

مثال:

She cried despairingly when she lost her job.

معنی(example):

او ناامیدانه با شنیدن خبر سرش را تکان داد.

مثال:

He shook his head despairingly at the news.

معنی فارسی کلمه despairingly

: معنی despairingly به فارسی

به طوری که از ناامیدی نشأت گرفته باشد.