معنی فارسی despumating

B1

در حال ساده کردن، پروسه‌ای که در آن پیچیدگی‌ها حذف می‌شود.

The act of simplifying or making something less complex.

example
معنی(example):

او در حال ساده کردن ارائه‌اش برای وضوح بهتر است.

مثال:

She is despumating her presentation for better clarity.

معنی(example):

ساده کردن دستورالعمل‌ها تمرکز اصلی او بود.

مثال:

Despumating the instructions was her main focus.

معنی فارسی کلمه despumating

: معنی despumating به فارسی

در حال ساده کردن، پروسه‌ای که در آن پیچیدگی‌ها حذف می‌شود.