معنی فارسی destabilizing
B2عوامل یا رویدادهایی که باعث بی‌ثباتی می‌شوند.
Causing or resulting in instability.
- verb
verb
معنی(verb):
To make something unstable.
معنی(verb):
To become unstable.
example
معنی(example):
عوامل بی‌ثبات‌کننده می‌توانند بر امنیت یک ملت تأثیر بگذارند.
مثال:
Destabilizing factors can affect a nation's security.
معنی(example):
رویدادهای بی‌ثبات‌کننده به شورش‌های مدنی منجر شد.
مثال:
The destabilizing events led to civil unrest.
معنی فارسی کلمه destabilizing
:
عوامل یا رویدادهایی که باعث بی‌ثباتی می‌شوند.
