معنی فارسی destroyingly

B2

به صورت ویرانگر، به طریقی که موجب نابودی یا آسیب شدید شود.

In a manner that causes destruction or ruin.

example
معنی(example):

خبر به طرز ویرانگری روی او تأثیر گذاشت.

مثال:

The news affected her destroyingly.

معنی(example):

او به طرز ویرانگری دربارهٔ پروژه صحبت کرد.

مثال:

He spoke destroyingly about the project.

معنی فارسی کلمه destroyingly

: معنی destroyingly به فارسی

به صورت ویرانگر، به طریقی که موجب نابودی یا آسیب شدید شود.