معنی فارسی diddered

B1

حالتی که به دلیل حرکت بی‌هدف خسته شده‌اید.

The state of being exhausted from aimless activity.

example
معنی(example):

پس از اینکه تمام عصر می‌چرخید، بالاخره نشسته است.

مثال:

After being diddered all afternoon, he finally sat down.

معنی(example):

او پس از دویدن در پارک احساس خستگی کرد.

مثال:

She felt diddered after running around the park.

معنی فارسی کلمه diddered

: معنی diddered به فارسی

حالتی که به دلیل حرکت بی‌هدف خسته شده‌اید.