معنی فارسی diffusively

B1

پراکنده و پخش شده در سراسر یک فضا.

In a way that spreads over a wide area.

example
معنی(example):

بوی گل‌ها به طور پراکنده در هوا پخش شد.

مثال:

The scent of flowers spread diffusively in the air.

معنی(example):

او جوهر را به طور پراکنده بر روی سطح آب آزاد کرد.

مثال:

He released the ink diffusively across the surface of the water.

معنی فارسی کلمه diffusively

: معنی diffusively به فارسی

پراکنده و پخش شده در سراسر یک فضا.