معنی فارسی digged

B1

کندن، حفر کردن، به ویژه در زمین یا شن، معمولاً با هدف پیدا کردن چیزی.

Past tense of dig; to break up and move soil or earth.

example
معنی(example):

او در حیاط یک سوراخ کند.

مثال:

He digged a hole in the backyard.

معنی(example):

او در شن برای پیدا کردن صدف‌ها کند.

مثال:

She digged through the sand for seashells.

معنی فارسی کلمه digged

: معنی digged به فارسی

کندن، حفر کردن، به ویژه در زمین یا شن، معمولاً با هدف پیدا کردن چیزی.