معنی فارسی dilettanteship
B1دیلتانتیسم، وضعیت یا کیفیت فردی که به مباحث یا هنرها بهطور سطحی و غیرحرفهای علاقه دارد، اشاره دارد.
The quality of being a dilettante, showing superficial interest in an art or science without deep understanding.
- NOUN
example
معنی(example):
شکی نیست که او در نقاشی صرفاً یک هنرپیشۀ نیمهحرفهای است.
مثال:
His dilettanteship in painting is evident from his casual approach.
معنی(example):
دیلتانتیسم معمولاً به عدم عمق در دانش منجر میشود.
مثال:
Dilettanteship often leads to a lack of depth in knowledge.
معنی فارسی کلمه dilettanteship
:
دیلتانتیسم، وضعیت یا کیفیت فردی که به مباحث یا هنرها بهطور سطحی و غیرحرفهای علاقه دارد، اشاره دارد.