معنی فارسی dimsum
B1مجموعهای از غذاهای کوچک چینی که به طور سنتی تبخیر میشوند و به عنوان پیشغذا در کنار چای سرو میشوند.
A Chinese style of dining that involves serving small, flavorful dishes, often with tea.
- NOUN
example
معنی(example):
دیم سم معمولاً در وعدههای صبحانه با دوستان لذت میبرد.
مثال:
Dim sum is often enjoyed during brunch with friends.
معنی(example):
ما انواع مختلف دیم سم را در رستوران امتحان کردیم.
مثال:
We tried various types of dim sum at the restaurant.
معنی فارسی کلمه dimsum
:
مجموعهای از غذاهای کوچک چینی که به طور سنتی تبخیر میشوند و به عنوان پیشغذا در کنار چای سرو میشوند.