معنی فارسی directively

B1

به‌طور مستقیم و بدون حاشیه، به گونه‌ای که پیام واضح باشد.

In a manner that is direct; straightforwardly.

example
معنی(example):

او به طور مستقیم صحبت کرد تا نقطه نظرش به وضوح بیان شود.

مثال:

She spoke directively to convey her point clearly.

معنی(example):

مدیر به طور مستقیم درباره سیاست‌های جدید صحبت کرد.

مثال:

The manager spoke directively about the new policies.

معنی فارسی کلمه directively

: معنی directively به فارسی

به‌طور مستقیم و بدون حاشیه، به گونه‌ای که پیام واضح باشد.