معنی فارسی disabler
B1غیر فعالکننده، فرد یا چیزی که باعث غیر فعال شدن یک عملکرد یا ویژگی میشود.
One who disables or makes something inoperable.
- NOUN
example
معنی(example):
نقصان در برنامه باعث شد که آن خراب شود.
مثال:
The disabler in the program caused it to crash.
معنی(example):
او مبتکر غیر فعالسازی بسیاری از ویژگیهای قدیمی است.
مثال:
He's the disabler of many outdated features.
معنی فارسی کلمه disabler
:
غیر فعالکننده، فرد یا چیزی که باعث غیر فعال شدن یک عملکرد یا ویژگی میشود.