معنی فارسی disabusing

B2

عملی که در آن به کسی حقیقت را نشان می‌دهید و او را از اشتباه‌هایش آگاه می‌سازید.

The act of freeing someone from a misconception.

verb
معنی(verb):

To free (someone) of a misconception or misapprehension; to unveil a falsehood held by (somebody).

example
معنی(example):

رفع ابهام از کسی به صبر و ارتباط واضح نیاز دارد.

مثال:

Disabusing someone takes patience and clear communication.

معنی(example):

او ساعت‌ها وقت صرف رفع ابهام از باورهای نادرست دوستش کرد.

مثال:

He spent hours disabusing his friend of false beliefs.

معنی فارسی کلمه disabusing

: معنی disabusing به فارسی

عملی که در آن به کسی حقیقت را نشان می‌دهید و او را از اشتباه‌هایش آگاه می‌سازید.