معنی فارسی disacquaint
B1جدا کردن یا غفلت از آشنایی یا ارتباط با شخص یا چیز.
To remove or sever knowledge or familiarity with someone or something.
- VERB
example
معنی(example):
اغلب ضروری است که از روابط سمی خود را جدا کنید.
مثال:
It's often necessary to disacquaint yourself from toxic relationships.
معنی(example):
او تصمیم گرفت که با عادات قدیمی که او را عقب نگه داشته بودند، جدا شود.
مثال:
He decided to disacquaint himself with the old habits that held him back.
معنی فارسی کلمه disacquaint
:
جدا کردن یا غفلت از آشنایی یا ارتباط با شخص یا چیز.