معنی فارسی disacquaintance

B1

عدم آشنایی، جدایی از یک آشنایی یا ارتباط.

The state or act of becoming unfamiliar or disconnected with someone or something.

example
معنی(example):

عدم آشنایی میان ما متقابل بود و برای بهبود احساسی انجام شد.

مثال:

The disacquaintance was mutual and done for emotional well-being.

معنی(example):

عدم آشنایی او با گروه یک قدم ضروری بود.

مثال:

Her disacquaintance with the group was a necessary step.

معنی فارسی کلمه disacquaintance

: معنی disacquaintance به فارسی

عدم آشنایی، جدایی از یک آشنایی یا ارتباط.