معنی فارسی disambiguation

B1

تعیین معانی، فرآیند مشخص کردن معانی مختلف برای یک کلمه یا عبارت.

The act of making something clear or removing ambiguity.

example
معنی(example):

تعیین معانی مختلف در فهم متون پیچیده ضروری است.

مثال:

Disambiguation is essential in understanding complex texts.

معنی(example):

تعیین معانی مختلف این اصطلاح معنا را روشن کرد.

مثال:

The disambiguation of the term clarified its meaning.

معنی فارسی کلمه disambiguation

: معنی disambiguation به فارسی

تعیین معانی، فرآیند مشخص کردن معانی مختلف برای یک کلمه یا عبارت.