معنی فارسی disapprovingly
B1بهطور ناپسند، بازخوردی که نشاندهنده عدم تأیید است.
In a manner that expresses disapproval.
- ADVERB
example
معنی(example):
زمانی که او دیر رسید، به طور ناپسند به او نگاه کرد.
مثال:
She looked at him disapprovingly when he arrived late.
معنی(example):
او هنگام شنیدن پیشنهاد، به طور ناپسند سرش را تکان داد.
مثال:
He shook his head disapprovingly at the suggestion.
معنی فارسی کلمه disapprovingly
:
بهطور ناپسند، بازخوردی که نشاندهنده عدم تأیید است.