معنی فارسی disaproned
B1در زبان انگلیسی به معنای درآوردن پیشبند یا پایان دادن به کار آشپزی است.
To remove an apron, especially in a culinary context.
- VERB
example
معنی(example):
او بعد از اینکه پیشبندش را درآورد، احساس بیپیشبندی کرد.
مثال:
He felt disaproned after he took off his apron.
معنی(example):
سرآشپز قبل از رسیدن مهمانها، پیشبندش را درآورد.
مثال:
The chef disaproned himself before the guests arrived.
معنی فارسی کلمه disaproned
:
در زبان انگلیسی به معنای درآوردن پیشبند یا پایان دادن به کار آشپزی است.