معنی فارسی disarticulating
B2از هم جدا کردن به معنای جدا کردن اجزا یا مفاصل است بهویژه در زمینههای پزشکی یا مهندسی.
The act of separating or disconnecting joints or components.
- verb
verb
معنی(verb):
To disjoint.
معنی(verb):
To amputate (a limb) at a joint without cutting the bone.
example
معنی(example):
از هم جدا کردن یک مفصل میتواند دردناک باشد.
مثال:
Disarticulating a joint can be painful.
معنی(example):
این ربات برای از هم جدا کردن اجزای مختلف به آسانی طراحی شده بود.
مثال:
The robot was designed for disarticulating various components easily.
معنی فارسی کلمه disarticulating
:
از هم جدا کردن به معنای جدا کردن اجزا یا مفاصل است بهویژه در زمینههای پزشکی یا مهندسی.