معنی فارسی disciplinarily

B1

به صورت انضباطی یا متناسب با اصول انضباط.

In a manner that is disciplined.

example
معنی(example):

آنها به مسئله به‌طور انضباطی نزدیک شدند.

مثال:

They approached the issue disciplinarily.

معنی(example):

تیم به‌طور انضباطی برای رعایت مهلت کار کرد.

مثال:

The team worked disciplinarily to meet the deadline.

معنی فارسی کلمه disciplinarily

: معنی disciplinarily به فارسی

به صورت انضباطی یا متناسب با اصول انضباط.