معنی فارسی discommendable
B2ناپسند، چیزی که سزاوار انتقاد یا عدم حمایت است.
Deserving of disapproval; not commendable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
معلم رفتار دانشآموز را ناپسند دانست.
مثال:
The teacher found the student's behavior discommendable.
معنی(example):
اقدامات ناپسند میتواند منجر به عواقب جدی شود.
مثال:
Discommendable actions can lead to serious consequences.
معنی فارسی کلمه discommendable
:
ناپسند، چیزی که سزاوار انتقاد یا عدم حمایت است.