معنی فارسی discommodious

B2

ناخوشایند و ضد راحتی، به گونه‌ای که آرامش جسمی یا روحی را مختل کند.

Causing discomfort or inconvenience; not conducive to comfort.

example
معنی(example):

چیدمان ناهماهنگ مبلمان، اتاق را بسته و کوچک احساس کرد.

مثال:

The discommodious arrangement of the furniture made the room feel cramped.

معنی(example):

سفر کردن در یک وسیله نقلیه نامناسب می‌تواند بسیار ناامیدکننده باشد.

مثال:

Traveling in a discommodious vehicle can be quite frustrating.

معنی فارسی کلمه discommodious

: معنی discommodious به فارسی

ناخوشایند و ضد راحتی، به گونه‌ای که آرامش جسمی یا روحی را مختل کند.