معنی فارسی discomposingly
B2به طرز نگران کنندهای، به شکلی که احساس بیقراری یا اضطراب ایجاد کند.
In a manner that causes confusion or disarray.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در طول مناظره به طرز نگران کنندهای صحبت کرد.
مثال:
She spoke discomposingly during the debate.
معنی(example):
روش نگران کننده او همه را ناراحت کرد.
مثال:
His discomposingly manner made everyone uncomfortable.
معنی فارسی کلمه discomposingly
:
به طرز نگران کنندهای، به شکلی که احساس بیقراری یا اضطراب ایجاد کند.