معنی فارسی disconnecter
B1شخصی یا ابزاری که ارتباط یا پیوستگی را قطع میکند.
A person or device that disconnects or separates something.
- NOUN
example
معنی(example):
تکنسین یک قطعکننده سیستمهای قدیمی است.
مثال:
The technician is a disconnecter of outdated systems.
معنی(example):
به عنوان یک قطعکننده، وظیفهاش جدا کردن قدیم از جدید است.
مثال:
As a disconnecter, her job is to separate the old from the new.
معنی فارسی کلمه disconnecter
:
شخصی یا ابزاری که ارتباط یا پیوستگی را قطع میکند.