معنی فارسی disconnection

B1 /dɪskəˈnɛkʃən/

قطع ارتباط به معنای از هم دور شدن یا نبودن ارتباط است، چه در زمینه فناوری و چه در روابط انسانی.

The act of severing a connection or relationship, whether technological or personal.

noun

معنی(noun):

Severance of a physical connection.

مثال:

The disconnection of the power cable shut down all the computers.

معنی(noun):

Unexpected termination of a telephone connection.

مثال:

A sudden disconnection cut me off in mid-phrase.

معنی(noun):

Absence of rapport; the nonexistence of, or a breakdown of, effective communication.

مثال:

There was a hopeless disconnection between the weary, old teacher and the spirited, young students.

example

معنی(example):

قطع اتصال اینترنت باعث ایجاد ناامیدی زیادی شد.

مثال:

The disconnection of the internet caused a lot of frustration.

معنی(example):

قطع ارتباط با دوستان در زمان‌های سخت می‌تواند دشوار باشد.

مثال:

Disconnection from friends can be hard during tough times.

معنی فارسی کلمه disconnection

قطع ارتباط به معنای از هم دور شدن یا نبودن ارتباط است، چه در زمینه فناوری و چه در روابط انسانی.