معنی فارسی discontinuity

B2 /ˌdɪskɑntɪˈnuːɪti/

عدم پیوستگی، حالتی که در آن ارتباط، ادامه یا ترتیب دو یا چند چیز قطع می‌شود.

The lack of a continuous connection or sequence.

noun

معنی(noun):

A lack of continuity, regularity or sequence; a break or gap.

معنی(noun):

A point in the range of a function at which it is undefined or discontinuous.

معنی(noun):

A subterranean interface at which seismic velocities change

example

معنی(example):

پس از ساخت سد، در جریان رودخانه عدم پیوستگی وجود داشت.

مثال:

There was a discontinuity in the flow of the river after the dam was built.

معنی(example):

عدم پیوستگی در زمانبندی پروژه باعث تأخیر شد.

مثال:

The discontinuity in the project's timeline caused delays.

معنی فارسی کلمه discontinuity

عدم پیوستگی، حالتی که در آن ارتباط، ادامه یا ترتیب دو یا چند چیز قطع می‌شود.