معنی فارسی discretional
B1به معنای داشتن اختیار برای تصمیمگیری در مورد استفاده از منابع یا وقت.
Related to or characterized by discretion, allowing for personal judgment.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Discretionary
example
معنی(example):
این منابع برای هزینههای با اختیاری در دسترس است.
مثال:
The funds are available for discretional spending.
معنی(example):
کارمندان میتوانند از زمان استراحت اختیاری خود بر اساس نیاز استفاده کنند.
مثال:
Employees can use their discretional time off as needed.
معنی فارسی کلمه discretional
:
به معنای داشتن اختیار برای تصمیمگیری در مورد استفاده از منابع یا وقت.