معنی فارسی discretively

B2

به‌صورت جداکننده، به طوری که بتوان تفاوت‌ها را مشاهده کرد.

In a manner that separates or distinguishes.

example
معنی(example):

معلم موضوع را به‌صورت جداکننده توضیح داد تا همه متوجه شوند.

مثال:

The teacher explained the topic discretively to ensure everyone understood.

معنی(example):

داده‌ها به‌صورت جداکننده تحلیل شدند تا الگوهای فردی پیدا شوند.

مثال:

The data was analyzed discretively to find individual patterns.

معنی فارسی کلمه discretively

: معنی discretively به فارسی

به‌صورت جداکننده، به طوری که بتوان تفاوت‌ها را مشاهده کرد.