معنی فارسی discriminous
B2با ویژگی تمایز، قابلیت شناسایی تفاوتها.
Having the quality of distinguishing differences.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت تفکیکی این بحث به نظرات متنوع اجازه داد.
مثال:
The discriminous nature of the debate allowed for diverse opinions.
معنی(example):
او از بینشهای تفکیکی پنلگذاران قدردانی کرد.
مثال:
He appreciated the discriminous insights of the panelists.
معنی فارسی کلمه discriminous
:
با ویژگی تمایز، قابلیت شناسایی تفاوتها.
