معنی فارسی discriminatorily

B1

به شکلی که تبعیض یا بی‌عدالتی را نشان دهد.

In a manner that discriminates or shows bias.

example
معنی(example):

او به طور تبعیض‌آمیز درباره سیاست جدید صحبت کرد.

مثال:

He spoke discriminatorily about the new policy.

معنی(example):

رویکرد به طور تبعیض‌آمیز بر روی گروه‌های خاص متمرکز بود.

مثال:

The approach was discriminatorily focused on certain groups.

معنی فارسی کلمه discriminatorily

: معنی discriminatorily به فارسی

به شکلی که تبعیض یا بی‌عدالتی را نشان دهد.