معنی فارسی discumb

B1

ترک کردن یا کناره‌گیری از یک موقعیت یا بحث.

To withdraw or escape from a situation or debate.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت از بحث خسته‌کننده خارج شود.

مثال:

He decided to discumb from the exhausting debate.

معنی(example):

مهم است که وقتی مذاکرات غیرمفید می‌شود، خارج شوید.

مثال:

It's important to discumb when negotiations become unproductive.

معنی فارسی کلمه discumb

: معنی discumb به فارسی

ترک کردن یا کناره‌گیری از یک موقعیت یا بحث.