معنی فارسی discumber
B1پاک کردن یا آزاد کردن از موانع.
To clear or remove obstacles from an area.
- VERB
example
معنی(example):
آنها قبل از شروع ساختوساز مجبور بودند منطقه را پاکسازی کنند.
مثال:
They had to discumber the area before starting construction.
معنی(example):
پاکسازی مسیر برای اطمینان از ایمنی ضروری است.
مثال:
It's necessary to discumber the path to ensure safety.
معنی فارسی کلمه discumber
:
پاک کردن یا آزاد کردن از موانع.