معنی فارسی disenabled

B1

محروم شده، به معنای از دست دادن توانایی یا منابع مورد نیاز برای انجام کاری.

Having been made unable to act or function effectively.

verb
معنی(verb):

To disable; to disqualify.

example
معنی(example):

این سیاست اثرات محروم‌کننده‌ای بر همکاری دارد.

مثال:

The new policy has disenabling effects on collaboration.

معنی(example):

او احساس کرد که محدودیت‌های محروم‌کننده‌ای بر کارش تحمیل شده‌اند.

مثال:

He felt disenabling restrictions were imposed on his work.

معنی فارسی کلمه disenabled

: معنی disenabled به فارسی

محروم شده، به معنای از دست دادن توانایی یا منابع مورد نیاز برای انجام کاری.