معنی فارسی disencumberment
B1رهایی به معنای آزاد کردن یا خلاص شدن از بار یا چیز اضافی است.
The act of freeing from burdens or restrictions.
- NOUN
example
معنی(example):
رهایی از بار سنگین سفر را آسانتر کرد.
مثال:
The disencumberment of the heavy load made the trip easier.
معنی(example):
آنها از رهایی از مقررات غیرضروری جشن گرفتند.
مثال:
They celebrated the disencumberment of unnecessary regulations.
معنی فارسی کلمه disencumberment
:
رهایی به معنای آزاد کردن یا خلاص شدن از بار یا چیز اضافی است.