معنی فارسی disenfranchisement
B2 /ˌdɪs.ɪnˈfɹæn.tʃaɪzmənt/از دست دادن حق رأی یا حذف افراد از فرآیند سیاسی به معنای محدود کردن مشارکت سیاسی است.
The state of being deprived of a right, especially the right to vote.
- noun
noun
معنی(noun):
Explicit or implicit revocation of, or failure to grant, the right to vote, to a person or group of people.
example
معنی(example):
این قانون باعث از دست دادن حق رأی بسیاری از شهروندان شد.
مثال:
The law caused the disenfranchisement of many citizens who could no longer vote.
معنی(example):
از دست دادن حق رأی اغلب منجر به ناآرامی‌های اجتماعی می‌شود.
مثال:
Disenfranchisement often leads to social unrest.
معنی فارسی کلمه disenfranchisement
:
از دست دادن حق رأی یا حذف افراد از فرآیند سیاسی به معنای محدود کردن مشارکت سیاسی است.
