معنی فارسی disenthralment

C1

آزاد کردن فرد از قدرت یا کنترل محدود کننده.

The act of freeing someone from captivity or oppression.

example
معنی(example):

آزادی افراد غالباً نیاز به تغییر اجتماعی دارد.

مثال:

The disenthralment of individuals often requires societal change.

معنی(example):

آزادی می‌تواند افراد را به انتخاب‌های خودشان قادر سازد.

مثال:

Disenthralment can empower people to make their own choices.

معنی فارسی کلمه disenthralment

: معنی disenthralment به فارسی

آزاد کردن فرد از قدرت یا کنترل محدود کننده.